در این کتاب سوفی در بازار یک کدو حلوایی خوشگلی را میبیند که «درست همان قدری است که توی بغلش جا شود، درست همان قدری که روی پا تکان تکانش بدهد و درست همان قدری که حسابی عاشقش شود». سوفی با ماژیک برای کدو حلوایی چشم و دهان میکشد و کدو حلوایی میشود عروسکش. زمان میگذرد و پس از مدتی کدو حلوایی کم کم شروع میکند به پوسیدن. سوفی با راهنمایی یک کشاورز کدو را میکارد تا حال کدویش خوب شود.