کریتر کوچولو یک روز با مادر و خواهر و برادرش به خرید می روند. مرکز خرید خیلی شلوغ بود. با اینکه مادر تاکید کرده بود که مواظب باشد اما کریتر متوجه شد که بند کفشش باز شده و بعد از اینکه بند کفشش را بست دید که مادرش نیست و گفت ای وای مامانم گم شد. چون قبلا مادر کریتر توصیههای لازم را به او کرده بود که اگر زمانی گم شدی چه کار باید کنی کریتر با اینکه فکر میکرد مادرش گم شده اما همان کارها را انجام داد و به جای اینکه گریه کند تصمیم گرفت که…
کتاب مامانم گم شده از سری داستان های کریتر است که به کودکان آموزش می دهد در صورتی که گم شدند چه کارهایی را انجام دهند.