« سام و حیوان خانگی اش » داستان داستان پسری به نام سام است. روزی پسرک داستان ما، به پارک رفت. پارک شلوغ بود و او مجبور بود برای سوار شدنِ هر یک از وسایل بازی، در صف بایستد و انتظار بکشد. او از این انتظار، عصبانی و عصبانیتر شد. ناگهان چیزی غیرعادی ظاهر شد، بین بچهها میچرخید، به همه تنه میزد، هل میداد، نیشگون میگرفت و همه بچهها را فراری داد. سام تا به حال چنین موجودی را ندیده بود؛ اما بلافاصله آن را شناخت، آن موجود عجیب و غریب خشم بود. زمین بازی خالی شد و سام با خوشحالی تمام بعدازظهر را بازی کرد. موقع برگشتن به خانه، سام با خودش فکر کرد داشتن خشم به عنوان یک حیوان خانگی میتواند سرگرمکننده باشد. سام، خشم را صدا زد و او را با خود به خانه برد.